گوشه چشمی به عرفان
داشتم به مطالبی که مدتی پیش ، یکی از استادهای خوبمون گفته بودن ، یه نگاهی می انداختم . مطالعه ایشون در زمینه ادبیات ایران و جهان و فرهنگ و عرفان ایرانی انقدر گسترده ست که همیشه مطالب جدید و متفاوتی برای عرضه کردن و آموختن دارن . روی هم رفته تا حالا در دوران تحصیلم چند تا استاد خوب داشتم که مطالعه آموزش هاشون هر از چند گاهی بهم کمک می کنه . مطلبی که قراره بخونید ، خلاصه یکی از مباحث همون استاد محترم هست که ابتدا اشاره شد :
دیدار با خویشتن
اساس هر غزل بر تقابل دوگانه binary opposition است . به طور کلی در تمام غزل ها « من » است که از « تو » یا « او » سخن می گوید زیرا غزل حاصل حالات روحی و درونی سراینده است . اگر « تو » نمایشی از یک « فرامن » باشد ، با غزل عارفانه رو به رو هستیم و این مخاطب می تواند تمامی فرامن ها یعنی الله ، خدا ، حق ، رسول ، اولیاء ، ... را دربرگیرد .
برای توضیح بیشتر می توان به این مسأله اشاره کرد که طبق آراء یونگ و فروید ، در نهاد هر یک از ما بخش هایی وجود دارد به نام :
Id یا نهاد که libido یا نیروی غرایز نفسانی از آن ناشی می شود
Ego؛ یک « من » منطقی عادی و طبیعی که کارش انتخاب بین دو راه پس و پیش یا خیر و شر است
Super Ego وجودی است که انسان را به سمت خوبی و زیبایی سوق می دهد . در قرآن از این نهایت مطلوب که انسان می تواند به آن برسد با عنوان اعلی علیین یاد شده و نقطه مقابل آن اسفل السافلین است . در عرفان اسلامی ، اعلی علیین همان درجه هفتم بهشت و اسفل السافلین طبقه ( دَرََکه ) هفتم جهنم هستند .
« من » همیشه درگیر کشمکش است . عارفان ، به عنوان بزرگترین روان _ شناسان تاریخ فرهنگ ما ، کل این امر را با تعابیر خاص خود یعنی نفس اماره ، نفس مطمئنه و ... بیان کرده اند . طبق نظریات آنها ، در وجود هر یک از ما نیرویی است که همه ما را به سوی خوبی فرا می خواند و آن ها از این نیرو با عنوان جبرییل ، واسط ، عامل وحی ، عقل قدسی ، ... یاد می کنند . برای مثال این نیرو برای شخصی چون مولانا به صورت شمس تجلی کرده و بعد از شمس در افرادی چون صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی جلوه گری می کند . این نیرو در وجود خود ماست و نباید آن را بیرون از خود بجوییم . بنابراین دیدار با خویشتن برای عرفا بسیار اتفاق می افتد و این نوع دیدار در حوزه ناخودآگاه روی می دهد .
فروید این حوزه ها را به این صورت معرفی کرده :
consciousness : خودآگاهی
pre _ unconsciousness : نیمه آگاهی
unconsciousness : ناخودآگاهی
نمایش های « خود » برای افراد مختلف به این صورت است که مردان اغلب با زنان زیبا دیدار کرده اند . این زن زیبا همان بخش زنانه وجود مردان است که animaنامیده می شود . ناخودآگاه هر مرد ، یک زن است ؛ به همین دلیل است که در اشعار عرفانی ، مخاطب و « تو » خصلت های زنانه دارد :
" حرف بزن ای زن شبانه موعود ! " ( سهراب )
و برای زنان این دیدار ، با animos یا نیمه مردانه وجود خودشان صورت می گیرد . بعدها ویرجینیا وولف در این رابطه مسأله اندروژنی _ دوجنسیتی _ را مطرح می کند ؛ به این معنی که هر انسان از نظر روان شناختی در وجود خود ، جنس مخالف خود را داراست .
پس از آن است که روان شناسی ثابت می کند انسان متعالی کسی است که این هر دو جنبه را در وجود خود به خوبی بپروراند و به این ترتیب به تکامل وجودی در هویت خود می رسد . بنابراین بزرگان فرهنگ عرفانی ما بخش زنانه پررنگی را از شخصیت خود به نمایش گذاشته اند .
اگر « من ، تو ، او » ی اشاره شده در اشعار ، زمینی باشند باغزلی عاشقانه رو به رو هستیم . اما اگر « من » از « فرا من » سخن بگوید این غزل عارفانه است .
در غزلیات مولانا گاه « فرا من » با « من » سخن می گوید یا « فرا من » را مورد خطاب قرار می دهد . در چنین لحظاتی دیگر مولانا در میان نیست تا روایتگر باشد . این لحظه به وحی شبیه می شود و از این رو است که سخن او را با قرآن مقایسه کرده اند . به این موضوع در کتاب " در سایه آفتاب " اثر دکتر تقی پورنامداریان هم اشاره شده است .
« فرامن ِ » عارفانه گاه حق است و گاه محمد ( ص ) و گاه اولیاء الله مانند شمس . جریان سیال میان این مصداق های گوناگون در حرکت است و باعث می شود تا در این گفتگوهای ناخودآگاه ، دیدار با خود صورت گیرد . دکتر پورنامداریان در جایی اشاره کرده اند : " مولانا پیش از آشنایی با شمس ، از« او » سخن می گفت . پس از آن مصداق ِ « او » را در شمس دید و « او » جای خود را به « تو » داد . اکنون هویت ِ غایب ، حاضر است و مورد خطاب قرار می گیرد . پس از غیبت شمس ، مخاطب به « من » تبدیل می شود و این نهایت درجه ای است که مولانا در این سِیر به آن دست پیدا می کند ".